بنام خدای بی همتا
ایما بهمـییل تاته زایل کُورشیم و وا کُوه قارون خورزماریم
ایما چی تخت جمشید کُهَنیمو چی کوه منگشت سرفرازیم
مو ایگُم حکایتی زعشقی کـه خدای دلُمـه
ار تش بگروم بمـیروم هی ایگُم غیره بهمـیی صدای دلمـه
«تلاشـهای ی آزادی خواهانـه بختیـاری ها و مبارزات جانانـه بهمئی ها با رضا خان قلدور هر دو از صفحات مشعشع (درخشان) ایران هست . معنای دورآب در هاون کوبیدن ((هاشمـی رفسنجانی))
بهمئی هایـاغیترین و گردنکش ترین ایل درون مـیان کوه نشینان فارس هست .(بارون دوبد روسی)
از دور کوههای منگشت پیدا بود رسیدیم بـه بهمئی ها که قلدورترین مخلوق هستند. معنای دورآب در هاون کوبیدن (لیـارد)
هرگز نخواب بهمئی اي ایل آريايي بي نام تو ایران نام و نشان ندارد
کورش بزرگ بر آن شده کـه در سر راه خود از هگمتانـه به شوش با مردمان بهمئی دیداری داشته باشد...
این سرزمـین بخشی از امپراتوری امپراتوری پـارس بوده.
هیچ تاریخ نگار حیـات اجتماعی اقوام ایرانی نمـی تواند اهمـیت ایل بهمئی و انسجام و پیوستگی سیـاسی اقتصادی و اجتماعی آنـها را نادیده بگیرد.
لغت بهمئی
بهمئی یعنی بهتر از همـه
نسب ایل جلیل بهمئی
آریـایی
قشلاق و ییلاق بهمئی
ایل بهمئی درون تابستان ییلاقشان کوه قارون و در زمستان قشلاقشان رامـهرمز.
هنر تیراندازی
مردان دلاور و سخت کوش ایل بهمئی از دیر باز درون نزد ساکنان فلات ایران بـه سوار کاری و تیراندازی شـهرت یـافته بودند. امروزه نیز هر خانوار از عشایر بهمئی حداقل یک قبضه اسلحه (مجاز) درون اختیـار دارد که تا علاوه بر شکار و حفظ کیـان ایل، معنای دورآب در هاون کوبیدن بتواند درون مواقع لزوم بـه استفاده از مـهارت خود بـه دفاع از مرزهای مـیهن مبادرت نماید.
از جمله دلاورمردیـهای تیر اندازان و سوار کاران بهمئی مـیتوان نقش انکارناپذیر ایشان درون طول هشت سال جنگ ایران و عراق اشاره کرد.
هويت
ايل بهمئی، کـه شمارشان بـه بيش از ۴۰۰هزار نفر مي رسد، درون ناحيه مرکزي ايران کـه رشته کوه زاگرس درون آن واقع شده زندگي مي کنند. اگر چه تنـها يک سوم بهمئی ها کوچ نشين اند (و بقيه مراتع مناطق عمدتاً بـه صورت جوامع استقرار يافته بـه کشاورزي مشغولند) آنچه بـه عنوان فرهنگ قوم بهمئی شناخته مي شود بيشتر درون ميان چادرنشينان بهمئی کوهستاني ديده مي شود که تا بقيه آنـها. اينان کـه از طريق توليد گوشت و محصولات لبني زندگي مي کنند، سالانـه بعد از پايان فصل تابستان خود را اطراف رامـهرمز باغملک و بهبهان، حرکت مي دهند که تا زمستان سرد را درون مراتع و چراگاه هاي اين منطقه بسر برند. کوچ سالانـه ایل بهمئی يکي از جالبترين و پيچيده ترين نمونـه ها درون ميان ايلات و اقوام کوچ نشين درون سراسر جهان است. از آنجايي کـه بهمئی ها در جريان کوچ بايد از ارتفاعاتي کـه گاه بلندي آن به ۲ هزار متر و بيشتر هم مي رسد بگذرند، و بايد زمان کوچ خود را با نـهايت دقت انجام دهند که تا مبادا درون طول راه دچار برف زودرس، سيلاب رودخانـه هاي کوهستاني و نبود چراگاه و مراتع شوند. سابق بر اين درون جريان کوچ تلفات زيادي بر انسان و دام وارد مي شد. درون سال هاي اخير با اقدام دولت درون ايجاد پل، هموار مسير کوچ ايل و ساختن مراکز تغذيه دام درون طي مسير، شمار تلفات جاني و مالي بـه شدت کاهش يافته است.
لایـارد) مـینویسد کـه بهمئی ها با یک گویش محلی ایرانی کـه معمولا بـه زبان لرُی معروف هست تکلم مـیکنند ، این لهجه بدون اینکه لغات ترُکی و عربی وارد آن شده باشد ، یک گونـه لهجه ی تعریف شده ی فارسی قدیم هست که بهمئی ها آن را حفظ کرده اند. این لهجه کـه واقعا همان زبان مردم ایران باستان هست بیشتر بـه ادبیـات کنونی و زبان شاهنامـه شباهت دارد…
زبان بهمئی ها پارسی مـیانـه هست و کمتر مـی توان واژه ای بیگانـه از قبیل زبان های عربی و … را درون آن دید. اصیل ترین بهمئی هازبانی خالی از واژه های عربی دارند و یک پارسی اهل شیراز کاملاٌ زبان آنان را مـی فهمد.
بیشتر گاهنگاران روم ، یونان ، ایران درون نوشته های خود یـادآور شده اند کـه بهمئی ها ها ازایرانیـان آریـایی تبار مـی باشند. این گروه نخست بـه ارمنستان و کوه های آرارات آمده و سپس بـه نام آریـایی نامور شده اند. روی هم رفته از همـه ی نوشته ها و سند های تاریخی اینگونـه برداشت مـیشود کـه بهمئی ها از نژاد ایرانیـان (کرُدها و لرُها) از یک ریشـه و نژاد و زبانشان نیز همان پهلوی است.
زبان بهمئی راباید گنجینـه گل واچ یـا گل واژه ها نامـید،زیرا این زبان مجموعه ای از واژگان کهن را درون بردارد کـه کمتر پژوهشگری پیرامون آن بـه تفحص پرداخته است. گلزار واژگان بهمئی سرشار از اصیلترین و کهن ترین و زلال ترین سخنان نیـاکان این مرزوبوم هست که درون گنجینـه زبان بهمئی و لری که تا به امروز راه بپیموده و بیم آن مـی رودبی توجهی بـه این گوهر گرانبها راه نیستی و فراموشی را از سرگیرد
پژوهشگران مـی گویند کـه نسب اینان بـه قبیله پاسارگاد مـی رسد.
بهمئی ها شاخهای از لران(لر بزرگ) مـی باشد. کـه معیشت آنان از راه دامپروری و شکارگری تامـین مـیشود . بهمئی ها مردمانی شیفته اسب و شکار و تفنگ و دلاوری و شجاعت از خصایص بارز آنانست. ، بهمئی ها حدود چهار هزار خانوار بودند و نیرویی متشکل از «حدود دوهزار تفنگچی زبردست با تفنگهای فتیله ای و گروه کوچکی سوارکارِ کارآمد» داشتند. بـه گفتة دوبُد (ج 1، ص 280) کـه مقارن با زمان اقامت لایـارد درون کهگیلویـه بود، ایل بهمئی فقط حدود چهار هزار خانوار داشته هست . بهمئی ها بخشی از مردم ایران هستند و تاریخشان قسمتی از تاریخ کهنسال این سرزمـین مـی باشد. آنان مردمانی ساده دل با زندگی بدون پیرایـه، فارغ از دروغ و ریـا هستند. عشایر فرزند آزاد طبیعت هستند و جز با مظاهر طبیعت و آب و خاک خود با چیزی مـیانـه و انس ندارند، افراد این جماعت مثل یک گل خود رو کـه سپیده دمـی سر از دشت برمـی دارد، قدمـی کشد، بـه گل مـی نیشیند، دانـه مـی کند ، پژمرده مـی شود و همانجا فرو مـی ریزد، درون دامان باز دشتهاودر آغوش فشرده کوهساران بـه وجود آمده اند، با مظاهر طبیعت بزرگ شده اند، با احشام و اغنام خود خو گرفته اند، بـه گل نشسته، دانـه کرده و پژمرده اند، عاقبت هم درون دامان همان دشتها و در آغوش همان کوهساران ، بسان آن گل خود رو، فرو ریخته اند و از خویش اثریی جز یکی دو تن چون خود بـه جای ننـهاده اند و دامنـه این سیر جبری قرن ها هست که ادامـه دارد.
قطعی هست که چنین مردمانی درون محیط زندگانی عادی خود کمتر با خط و سواد سر و کار دارند که تا وسیله ثبت و ضبط وقایع و سوانح زندگی آنـها باشد و در مـیان ایشان آنچه هست بـه نقل مـی شود و این گونـه محفوظات هم رفته رفته با گذشت زمان بدست فراموشی سپرده خواهد شد.اما قدر مسلم اینکه این فرزندان آزاد طبیعت قرنـهای متمادی، پاسداران مرزهای کشور ما بوده اند و تاریخ این سر زمـین، صفحات بس درخشان از شرح جانبازیـها و از خود گذشتگیـهای آنان درون بر دارد.
تاریخ بهمئی با تاریخ پر فراز و نشیب این مرز و بوم آغاز شده و سر گذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این ملک عجین گشته است. زندگی انان از سوئی امـیخته با رنجها و ظلمـها و ستمـهائی هست که توسط حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران،و خانان و.... بر آنـها رفته و از سوئی توام با مجاهدتها و سلحشوریـها و ستم ستیزیـهائی هست که بـه منظور دفاع از آب و خاک و دیـانت و شرف و ناموس خویش در مقابل بیگانگان از خود نشان داده اند.
مخالفت با سران قاجار و شرکت درون نـهضت مشروطه و مقابله با استعمار بیگانگان و مخالفت با حکومت پهلوی نشانگر موثر بودن بهمئی درون حیـات سیـاسی و تاریخ ایران است. بهمئی ها درون سادگی و مـهربانی و صداقت، دوستداری مـیهمان و هنردوستی زبانزدند. فرهنگ و هنر بهمئی یکی از غنیترین ذخایر فرهنگی و هنری ایران و تمدن بشری بهشمار مـیآید و دستاورد زنان زحمتکشی هست که علاوه بر هیزمآوری، مشکزنی، شیردوشی، نانپزی، تربیت فرزندان و شرکت درون امور زراعی، بزرگترین حامـیان و اشاعهدهندگان فرهنگ و هنر بهمئی بـه شمار مـیآیند. هنروری و ذوق سرشار از تودرتوی طرحها و نقش متنوع و ترکیببندی بینظیر رنگها درون بافت بهون قالی، گلیم و جاجیم و تیورو خورجین - حور نیز از دل قصهها و اشعار و شور آفرینی ها و لطافت نغمـهها و ترانـهها سر بر مـیآورد
کوچ بهمئی ها
بهمئی ها سه که تا چهار ماه از سال را کوچ مـیکنند و بقیـه سال را درون ییلاق و قشلاق مـیگذرانند. عده از بهمئی ها نیز یکجانشین شده، بـه کشاورزی و باغداری مشغولند یـا درون شـهرهایی مثل اهواز رامـهر مز باغملک صیدون شـهرستان بهمئی دیشموک ....یـا و روستاهای مجاور کوچ کرده اند. بهمئی بیشتر بـه دامپروری و گله داری مـیپردازند؛ بـه همـین جهت به منظور رسیدن بـه چراگاه پیوسته کوچ مـیکنند. بهمئی ها بجز دامداری، درون ییلاق و قشلاق بـه کشاورزی نیز مـیپردازند.
بهمئی همـه ساله بین سرزمـینـهای سردسیر (ییلاق)و سرزمـینـهای گرمسیر (قشلاق)کوچ مـیکنند. سرزمـینـهای سردسیر (ییلاق) بهمئی ها شامل کوه غارون، و سرزمـینـهای گرمسیر (قشلاق) شامل رامـهر مز باغملک و بهبهان.
چادر
نام مسکن عشایر بهوناست کـه از دو بخش تشکیل مـیشود: معنای دورآب در هاون کوبیدن بخش بالایی چادر (سقف آن) سیـاهچادر نام دارد و از موی بز بافته مـیشود. بخش دیگر دیواره جانبی هست که چوب درختان هست که به منظور نگه داشتن آن است.
پوشاک
پوشاک زنان بهمئی عبارت هست از: چهار یـا پنج دامن چیندار هست که تنبان نامـیده مـیشود. تنبانها را روی هم مـیپوشند و هر کدام آنـها از ۱۲ که تا ۱۴ متر پارچه ساخته مـیشود. تنبانهای زیری از پارچههای ارزان مانند چیت گلدار و دامنـهای رویی از پارچههای بهتر مانند مخمل یـا زری و تور هست و درون پائین حاشیـه یـا تزئین دارد. پیراهن زنان که تا ساق پا، یقه بسته و آستین بلند هست و درون دو طرف پائین چاک دارد کـه روی دامنـها قرار مـیگیرد. اگر پیراهن از جنس ساده و گلدار نباشد پیش را پولک دوزی مـیکنند. رراهن الخلک کوتاهی مـیپوشند کـه از زری گلدار یـا مخمل است. دستمال کلاغی را سر گره مـیزنند و قسمت اضافی آن را آویزان مـیکنند.. زیور دیگر زنان گلوبند زرین یـا اشرفی همراه با دانـههای مـیخک و مـهلب خوشبو و همچنین النگو و دست بند طلا است.
لباس مردان عموماً کت و شلوار است. و بعضی ها هم جوقا و گیوه چار کمره مـی پوشند
برخی از پیشـههای مردم
بهمئی ها در سردسیر و گرمسیر بـه کشاورزی و باغداری مـیپردازند. محصولات آنـها گندم، جو، برنج، حبوبات، سبزی، مرکبات است. کشاورزی بیشتر با اصول قدیمـی وآهن انجام مـیگیرد. زنان درون همـه کارها با مردان همکاری مـیکنند. بعلاوه تمام کارهای خانـه بـه عهده زنـهاست. ان و زنان ایل هر صبح از کوه و دشت هیزم سوخت خود را گرد آوری مـیکنند و پس از آن از رودخانـه یـا چشمـه مشکهای آب را پر مـیکنند و به پشت مـیگیرند و به چادر مـیآورند. سپس گندم و برنج را درون هاونهای چوبی بـه نام «سر کو» مـیکوبند و پوست آنـها را مـیگیرند. هنگام کوبیدن، آهنگ ویژهای را زیرزمزمـه مـیکنند کـه آهنگ «برنج کوبی» نامـیده مـیشود. بعد از آن آرد را خمـیر و چانـه مـیکنند و از آن نان مـیپزند. نان را روی تاوه فلزی مـیپزند.
زنان از شیر کره، ماست، کشک،قارا ، سرشیر و جز آن تهیـه مـیکنند. ماست را درون مشکهایی کـه به سه پایـه چوبی ( ملار ) متصل هست مـیآویزند و آنقدر تکان مـیدهند که تا کره و دوغ بدست آید. کار دیگر زنان بافت جاجیم، گلیم، قالی، خورجین، درون تمام کارها و مصائب زندگی همره مردان هستند.
.
- وسایل سواری ـ وسیله حمل و نقل و سواری بهمئی ها درون ییلاق و قشلاق اسب، قاطر و الاغ است .
- شکار ـ یکی از سرگرمـیهای مردان بهمئی در اوقات بیکاری شکار پرندگان و جانوران دیکر هست که بهوسیله تفنگ انجام مـیگیرد. بهمئی ها بـه شکار و تیراندازی و سواری بسیـار علاقهمندند و بیشتر آنان درون این فن مـهارت زیـادی دارند.در بین پرندگان کبک وتیـهوبرای شکار محبوبیت زیـادی دارد و درون بین جانوران شکار آهور را دوست دارند.
· برخی از آداب و رسوم
· بهمئی ها مردمانی سرخوش و دلشادند. بـه جشن, شادي علاقمندند اند. درون تمام سال تنـها درون ده روز آغاز محرم سوگواری مـیکنند. درون جشنها و عروسیـها چوبی (گروهی) زنان و مردان بهمئی بسیـار زیبا و جالب است. درون مراسم جشن و عروسی زنان و مردان بهمئی بسیـار زیبا و جالبی دارند.
بهمئی هاشامل احمدی و مـهمدی
احمدی ها شامل بیزنی ها(ویسیـها-تاکایدی ها-غیبی ها-بلواسی ها-گوهر عالی-ولی-مشـهدی محمدی-بالیـاوی) جلالی ها(باولی-کمبری-شوسینی-و شـه نظری
مرکز این تیره شـهرستان بهمئی-کت -بااحمد-و سیـاه شیر و تعداد زیـادی درون شـهرستان رامـهرمز و باغملک مـی باشند.
مـهمدی: شامل دو فرزند بـه نام عالی و مـیسا مـی باشد
عالی دارای فرزندی بـه نام درویش کـه دارای ۵ فرزند مـی باشد کـه به طایفه عالی محمودی معروفند
مـیسادارای ۵ فرزند مـی باشد از دو مادرعبدل و عیسی از یک مادر نری مـیسا و مـهمد مـیسا و علاد از مادر دیگر
علاء الدین (مـیر احمد-قنبر- شیخ -محمد- خواجه امـیر - نیم طلا-)کمایی، نری مـیسا، محمد موسی و-خان ها -نوروزی- خلیلی ها – بناری ها- کلاه کج ها- احمدی ها - سادات ( سادات عباسی و سادات مـیر سالاری و درویش ها)- عالی محمد- کاظمـی ها – ویسی ها- نوروزی ها - تاکایدی
سرزمين
سرزمين بهمئي را كوههاي بلند و درههاي ژرف و تپهها و دشتهاي بيشمار پوشانده و چشمـهسارها سبزين و خرمش كرده است. هوايش سرد هست و لطيف، آبش گوارا و سالم.
شاه منگشت -تاگک - گندمکار- غارون- سیروک – منگار - تنگ چویل- سردوراب - بن دوراب- سردو دتو – نایـاب – زواب- سرقوچ- «مُمْبي»، «تنگ چويل»، «تنگ سولك» «چهار دره»، لیراو- سرگچ – چا روسا-اولون- بالیـاو- «رود كپ»، «رود تلخ»، «غارن»، (قارون)، «مالخاني» و كوههاي «برد سپيد» (سنگ سپيد)، «كوه سياه»، «برد كوه» (كوه سنگي) و ……كه آب و هوايي سرد دارند، جاي تابستان بهمئي هاست، و دهستانهاي «كَتْ»، «لِكَكْ»، (ابوالفارس)، «باو احمد» (بابا احمد)، « سردره »، «علا»، «واجل» «رودزیر» «بن شوار » سر آسیـاب - چل سرخ- دره بنیـاب – ماوی – شـهرک ماوی – دره زرد – مـیانبشـه – پتک – سرله – منجوک- طلاور و «جايزون و 1 شـهر های صیدون – شـهرستان بهمئی – و شـهر دیشموک كه هواي گرم ملايم دارند جاي زمستاني ايل بهمئي است.
بهمئيها درباره تاريخچه ايل خود و چگونگي ايل خود پديد آمدن آن داستاني دارند كه تاريخ شكل يافتن ايل بهمئي را بـه سيصد که تا چهار صد سال پيش ميرساند و نسب مردمش را بـه لرهاي «بهداروند».
داستان چنين هست كه چهارصد سال پيش مردي «عالي» نام، ي از بزرگ طايفه سادات را بـه زني ميگيرد. او از اين زن پنچ پسر ميآورد بـه نامـهاي بهمن و طيب و يوسف و شير و خدر. پسرهاي او نيز فرزندانی مـی آورند و پسران ايشان نيزهمچنين. بهمن وطيب و شير و يوسف و خدر هر يك ايلي تشكيل ميدهند كه «بهمئي» و « طیب» و «شير» و « یوسف» و «خدر عالي» يا «خير عالي» ناميده شدند. اين پنج ايل زماني چند درون كنار هم بـه صلح و صفا، درون سرزميني كه امروز خاك بهمئياش ناميدهاند، زندگی كردند.روزگار خوشي و آشتي آنـها ديري نپائيد. روزي بهمئيها جاي زندگي را تنگ ديدند و چراگاه را تنگتر، بعد بهانـه ساز كردند و ناسازگاري آغاز با ايلهاي ديگر كه روزگاري با هم احساس خويشي ميكردند و همخوني، برهم زدند. آشوبي بپا شد و زد و خوردي سخت ميانشان درون گرفت. سويي بهمئيها بودند، سوي ديگر شيريها با طيبيها و يوسفيها و خدريها. طيبيها تاب نياوردند، ناچار با بهمئيها از درون دوستي آمدند، شيريها و ديگران كه درون رزم استوار بودند و در انتقام كينـهكش، جنگيدند که تا نيرويشان و تاب ايستادگيشان رفت. ناگزير سرزمين خود را براي بهمئيها واگذاشتند و بجايي رفتند كه آسايشي داشت و زميني گسترده و بيرقيب.
ايل بهمئي دو طايفه دارد. «احمدي» و «مـهمدي». احمد و محمد برادر بودند و پسران «بهمن». بهمن هم پسر «عالي» بود و پي گذار ايل بهمئي. محمد پسري داشت «ميسا») نام و ميسا هم چهار پسر بـه نامـهاي «علاد» و «خليل» و «نري» و «مـهمد» از فرزندان علا و آل تبارش طايفه «الاديني پديدآمد، و از اين روي از دو طايفه ديگر ايل بهمئي تازهتر و جوانتر است.
خليل تيرهيي تشکيل داد بـه نام «خليلي» از طايفه «مـهمدي». نري هم تيرهاي بـه نام «نريميسا» (نري پسر موسي) كه بسیـار زیـاد و تعدادی زیـادی از آنـها درون کشورهای اروپایی از جمله بریتانیـا و آمریکا سدارند از مـهمد هم درون طايفه «مـهمد ميسا» (محمد پسر موسي) درست شد.
ايل بهمئي بجز اين سه طايفه، ( نریموسی – محمد موسی و علا الدین )طايفه يي هم بـه نام «يسوي» (يوسفي) دارد.
طايفه احمدي خود دو طايفه شد. «بيجني» (بيژني) و «جلالي» بيژن و جلال فرزندان احمد بودند. طايفه بيجني دوازده تيره دارد و طايفه جلالی چهار تيره. هر يک از اين تيره ها چند تيره كوچك و چند دهه دارند. پارهيي از تيرههاي دو طايفه بيجني و جلالي كه كوچك و كم جمعيتاند تنـها چند دهه را درون بر ميگيرند.
طايفه «مـهمدي» پنج تيره و طايفه «الاديني» هشت تيره دارد وهر يك چند تيره «كناري». تيرهها و دهههاي طايفه الاديني بيش از طايفههاي ديگر ايل بهمئي است. درون کل کلیـه بهمئی ها همـه فرزند بهمن عالی مـی باشند.
هنرهاي دستي
هنرهاي دستي زنان بهمئي قالي، بهون، جوراب، «شله»، «حور»، «خورج»، «جوال»، «بنـه»، گبه و جاجيم و «وريس» هست كه پارهيي از آنـها بـه نقشـهاي ساده طبيعت نگارين شده.
«شله» از موي بز بافته ميشود و «حور» از پشم . تار«خورج» از موي بز و پودش از پشم است. «بنـه» تور بافته شدهيي هست مخصوص بردن خوشـههاي گندم.
خدا کرم خان فرزند سرهنگ خان ، فرزند محمد حسین خان بهمئی متولد 1273 شمسی کشته شده درون 20/9/1316 بعد از جنگ با حاکمان و نظامـیان شاه درون جنگ اعلاء . خدا کرم خان چون جوانی دلیر و شجاع بود و در بین افراد ایل بهمئی بسیـار محبوب و دوست داشتنی بود بـه خان طلا شـهرت یـافت و همـه او را بـه خان طلا مـی شناختند . و او را همانند طلا پاک ، نجیب و با ارزش مـی دانستند و در جنگ اعلاء با ارتش رضا شاه این را به منظور همـه بـه اثبات رساند .
گل محمد محمد موسایی : یکی از قهرمانان ایل بهمئی درون زمان رضا شاه قیـام ۱۳۱۶ افتخارات زیـادی را به منظور ایل بهمئی داشته است
تظاهرات و مردمـی عشایر بهمئی روستای رود زیر علیـه رژیم منحوس پهلوی درون تاریخ 15/10/57 منجر بـه سرکوبی کامل ماموران رژیم پهلوی درون منطقه رودزیر بهمئی از توابع شـهر صیدون شـهرستان باغملک خوزستان گردید و دوتن از فرزندان غیور عشایر بهمئی (شـهید اسکندر جاویدان و شـهید احمد داورپناه)به شـهادت رسیدند و عاین شـهدا درون پاریس خدمت امام راحل (ره) رسید.
/
[سایت خبری طایفه نریمـیسا معنای دورآب در هاون کوبیدن]